۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

من منم .......من خودمم...من مهتابم.

پارسال سر ادبیات این بیت خوانده شد:
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از حد ومکان،بی حد واندازه شود
یا یه چیزی تو این مایه ها.....
مهتاب درست همین موقع رو کرد به دوستش و گفت :مثل من!
دوست:نه.......تو حرفهات همیشه یکیست....ولی در نمودهای مختلف
مهتاب:چی؟نه....من هر روزدرباره ی فیلم های مختلف حرف میزنم
-دیدی...درباره ی فیلمهای متفاوت...همش درباره ی فیلم حرف می زنی...دیروزاین فیلمو دیدم..اون فیلمو دیدم..جانی دپ رو دیدم..
مهتاب:..........من درباره ی موسیقی هم حرف می زنم که.....درباره ی نقاشی...
-همش هنره تازه نیست
مهتاب:هنر همیشه تازه است..
-اگه تازه بود من خسته نمی شدم.
مهتاب:.......خوب اگه من درباره ی فوتبال چیزی می دونستم باهات حرف میزدم...مشکل من اینه که تار وپود وجودم هنره...ادعام نمی شه ها...اینجوریه کلا....این منم...من خودمم.....
نمی خوام زیاد گنده اش کنم ولی بعضی موقع ها از دستم در میره...اگه هنر تو ذهنم نبود انقدر پر حرفی نمی کردم...
ولی این منم.....من خودمم...

۱ نظر:

سمن گفت...

هر کار هنری..مثل چیزیست که نقش خود را در آینه پیدا کند..
و آن آینه.. خود انسان است..


ج.خ.ج