۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

آرزوهای بعد از هفت خوان


همه یک آرزوی بزرگ برای بعد از کنکور دارن و وقتی یادش می افتن ذوق می کنند و مثل یک booster باعث می شه بهتر درس بخونن.
مهتاب هم از این آرزو ها داره.
برای مامانش اینجوری تعریف می کنه:
مامان، می خوام کنکورمو که دادم یه دوربین بگیرم،قیمت هم کردم بدون لنز 500 تومن. با لنزش می شه 600 تومن،قلم مو ها و آبرنگم هم بر می دارم باlaptop و یه I pod پر از آهنگ های Aznavour و James blunt و کیوسک.میرم فرانسه. یه موتور پژو می خرم،عینک ray ban میزنم ، کوله پشتیم هم بر می دارم از صبح تا شب می رم دور پاریس رو می گردم.موزه ی لوور و ..همه چی.عکس می گیرم. نقاشی می کشم....وای مامان.موهامو باز می زارم که باد بپیچه لای موهام.همه اش هم آهنگ la Boheme رو گوش می کنم.فیلم می گیرم.....
بعدش می رم سوار موتورم می شم، می رم طرف جنوب فرانسه. طرف کن.طرف نیس.تو و بابا و دایی هم اونجا یه خونه rent کنین.دایی که اونجاهارو وارده. بعد من میام اونجا شماها رو می بینم.میرم تو کوچه باغ ها عکس می گیرم ،نقاشی می کشم.
یه پیراهن لیمویی می پوشم، می رم وسایل غذا رو می گیرم و از مغازه دارها عکس می گیرم..... وای...
خلاصه یه 20 روزی هستیم بر می گردیم. ...دیگه.
این هم از آرزوی مهتاب.....پایه اش نزدیک به وقوعه ولی حالا موتورشو خیلی باید سعی کنه تا جور بشه و به توافق برسن.....
شاید بخونین به نظرتون خیلی مسخره بیاد ولی..
حالا ببینیم پایان این داستان چیه ؟!

۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

فعلا،شاید،خداحافظ

بهار فرا رسید و من هم هنوز بسیار کم درس می خوانم.
تصمیم گرفتم به تلاش خود بیافزایم.از این رو ممکن است، این وبلاگ خیلی کم آپ شود.
شاید هم دلم پر شه و بیام، همه اش رو این جا تخلیه کنم.
در هر صورت اگر نیامدم.لطفا من رو فراموش نکنین.
برمی گردم.بعد از کنکور.
شاید هم زودتر.

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

می آیم

پشه پیام آورد برایم ز بهار:
من دارم می آیم ...
به استقبالم بیایید
من با دامن سبزم به موسیقی باران های گهگاه می رقصم و هر وقت آفتاب بر آمد به احترام خورشید می نشینم.
می آیم تا مجسمه های خاکی دور هم جمع شوند.
می آیم که گل های باغچه ی مادر بزرگ با هم آواز بخوانند.
صدای زیبا ی همهمه ی بازار،
بوی گل سنبل و سیر و سرکه را می آورم.
بیایید و مرا در آغوش بگیرید، که دارم می رسم.
از پیله ی دل مشغولی هایتان بیرون بیایید. با من زیر درخت بید بنشینید و لحظه ای به هیچ چیز فکر نکنید.
بی صدا نمایش بزرگ زندگی را تماشا کنیم و همراه آن بخندیم و گریه کنیم.
تناقض زیبایی است.
در راهم.منتظرم باشید.

پ.ن 1: به خلآ رسیدم. حساسیت بدی نیز دارم.این دو با هم چه چیزی را نتیجه می دهند؟
پ.ن2:.بیتابانه منتظر فیلم Alice in wonderland هستم.
پ.ن 3: فیلم های fame,moudigliani,countess of Hong Kong, up in the air , توصیه می شود.
پ.ن4:من هر طور شده باید قبل از این که بمیرم با جانی دپ یک فیلم بازی کنم.






۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

ادامه بده

معنی نگاهت را نمی فهمم.
چرا آنگونه به من می نگری؟
آیا نگاهت محبت آمیز است؟تحقیر آمیز؟
آیا به دلیل پر حرفی هایم آن طور به من نگاه می کنی؟
نگاهت بعضی اوقات خالی است.انگار در این دنیا نیستی
چرا؟
خوب است .بگذار همانطور بماند.
بگذاز دنیای وجودت در پس نگاه دیوار مانندت بماند.
به بقیه چه مربوط که به چه فکر می کنی؟
فکر پرواز؟فکر شنا در یک قطره ی باران؟
فرقی نمی کند. همه اش مال توست و هیچ کس نمی تواند، این رویاها را از تو بگیرد.
و آن برق نگاه را برای همه به ارمغان بیاور.تا ما نیز رویا هایمان را فراموش نکنیم.