۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

ناراحتی در پس خوشحالی

چند اتفاق بد می تونه هم زمان رخ بده؟؟
4 روز پیش خوشحال ترین آدم روی دنیا بودم..
ولی شنبه صبح که بیدار شدم فهمیدم شناسنامه ام گم شده...
تازه امتحان عملی رانندگی هم رد شدم.
ناراحتم..
اگه شناسنامه ام پیدا نشه چی کار کنم؟؟؟
حس می کنم جزء بی فایده ای در کهکشانم

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

عینک بابابزرگ

عینک بابابزرگم گرد گرفته است..
ولی وقتی پشت پنجره است و نور بهش می خوره تازه می فهمم اون گرد و غباراست که عینکش رو خوشگل می کنه
پ.ن:عکس از خود من...نظرتون؟

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

سیاه و سفید

سر درد و متلک های روزانه.
چه جوابی دارم که بدم؟
اصلا جواب دادن درست است؟
آیا من زیادی کینه به دل می گیرم؟
آی به دانه دانه ی کلمات ارزش مثبت یا منفی می دهم؟
خاکستری نمی بینم؟
بی تفاوت نگاه می کنم...با این چشم های خمارم.
سعی می کنم قوز نکنم.
ولی باز می گویند متفاوتی...
متفاوت خوب یا بد؟
نمی گویند.
آن ها سیاه و سفید می بینند مرا.

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

زندگی قبلی درخت من

کد 5752 رشته ی نمایش دانشگاه تهران
-این انتخاب اول و آخر منه!!
-مطمئنی؟
100%
-دیگه چی؟
-بقیه اش زیاد مهم نیست...ولی انتخاب پنجم عکاسی متمرکز...که اگه کنکور عملی تئاتر قبول نشدم، برم.
-هوممم
-قبول میشم
-آره بابا...نگران عملی هستی؟
-نه...نمی دونم...فقط می خوام کلاس هاش زودتر شروع بشه.
-هوا امروز خیلی خوبه..
-کجاش خوبه؟؟؟
-برای من که درختم، عالیه..
-مرگ یک فروشنده رو خوندم..
-قشنگه.
-تو از کجا می دونی؟تو که نمی تونی کتاب بخونی.
-من همه ی این نمایش نامه ها رو توی زندگی قبلیم خوندم..
-چی؟مگه توی زندگی قبلیت کی بودی؟
-راهنماییت می کنم...من توی تئاتر و فیلم اتوبوسی به نام هوس بازی کردم....کلی معروفم کرد.Actor’s studio هم درس خوندم...
-الکی نگو..ببین..اون کسی که تو میگی سال 2004 مرده...ولی تو از خیلی وقت پیش اینجایی!!
-مهم نیست چی فکر می کنی.... مهم اینه که من همونم...می خوای دیالوگ های Stanley رو برات کامل بگم؟؟
-مهم اینه که توالان درخت منی و من دوست دارم.
-ولی تو من قبلیمو بیشتر از من الانم دوست داری...عکسشو زدی به دیوار.
- اخه من که همیشه دارم با تو حرف می زنم نه با اون عکس!!
-...
-بیا دیالوگ های Stanley رو برام بگو.. منم میشم Stella ...یا …blanche
-باشه.مرسی حالم بهتر شد.

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

چه زود!!

بلاخره نتایج کنکور اومد..
اصلا فکر نمی کردم انقدر زود بیاد.
دیشب که از اردو برگشتم با خیال راحت نشستم روی کانپه تا پاهایی که از آب یخ تنگه واشی سر شده بود یک کم حال بیاد.
یک دفعه گوشیم زنگ زد...نوا بود.
-سلام خوبی؟چی شد رتبه ات؟
-فردا میاد نتایج خوشحال
-من الان رفتم نتایج بود.
همون جا گوشی رو قطع کردم رفتم دیدم.......... بله....
جونم داشت بالا می اومد...
رتبه کشوری 44

رتبه در زیرگروه 4 (نمایش و تئاتر و سینما) :28
تا نیم ساعت لال شده بودم....

عجب شک عصبیی!!!!