۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

غم؟؟؟غم؟؟یا..........خیلی غم؟

همه این موضوع رو قبول دارند که غم در مشرق زمین به صورت اغراق شده ای وجود داره.
خوشمون میاد گریه کنیم..
خود من هر وقت گریه ام می گیره میرم جلوی آینه خودمو تماشا می کنم از بچچگی این طوری بودم.
ولی دیگه خسته شدم.
حس می کنم مردم غربی(!) غم در فیلم هایشان به صورت تعدیل شده یافت می شه.یک فیلم دیدم،چند روز پیش.
نام نمی برم، ولی این فیلم مرگ رو به صورت فوق العاده ای زیبا ترسیم کرده بود.
اشک هایی که من بخاطر این فیلم ریختم واقعا بخاطر حس کاتارسیس بود.....
عوضش چند روز پیش یک فیلم فارسی دیدم،بازم نام نمی برم
لحظه لحظه ی فیلم پر گریه بود.فکر کنم با اشکهای بازیگراش قشنگ 7 ،8 بطری آب قوره می شد درست کرد...
کاش وسطش یک آنتراکتی بود....یک صحنه ی لطیف..
پیچاره مادرم دست درد گرفته بود...
در هر صورت....
نمی خوام بگم ماها بدیم وغربی ها خوبن...متنفرم از این نوع عقاید..
ولی اگه یک کم معتدل تر ناراحت می شدیم خیلی خوب بود
ولی مگه دست خودمونه، شاید بخاطرروابط نزدیکیه که ما با اطرافیانمون داریم، که رفتنشون رو انقدر برامون سخت می کنه.
نتیجه ای نمی خوام بگیرم،فقط می خواستم این موضوع رو مطرح کنم...
نظرتون چیه؟

هیچ نظری موجود نیست: