۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

صحنه ی جدید، نقش جدید و صبر

صحنه ی زندگی در مقابل دیدگانم تنگ است
نقشم کم است
صحنه ای بزرگتر آن طرف این راه روی تاریک است.
کمتر از دو ماه دیگر...وارد آن صحنه ی عظیم می شوم
دارم خود را برای ایفای نقشم آماده می کنم
اولین باری است که نقش اصلی را بر عهده دارم.
این جا دیگر منم و خودم وبقیه ی دنیا
تماشاگران.
کمتر از دو ماه...

۴ نظر:

سمن گفت...

قشنگ بود رفیــــق...!
باحــال نوشتی!

نوشته هات بهم امید میده !
نمیدونم چرا ؟!
نمیدونم واسه چی؟!

Mahttie گفت...

مرسی سمن جون....
آره دارم سعی می کنم تا حد ممکن نسبت به دنیا دیدی مثبت داشتهه باشم..
سخته ولی سعی خودمو می کنم

سمن گفت...

من نهاییامو دادم...
و تو میخونی واسه کنکور !
الان یه مهتـــاب نامی on شد فکردم تویی :( !

سامان گفت...

امیدوار کننده بود